کد مطلب:313395 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:172

عموهای قمر بنی هاشم
1. طالب: وی برادر امیرالمؤمنین علی علیه السلام، و از همه ی برادران خود بزرگتر بوده است. طالب سه سال قبل از هجرت حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم در مدینه ی طیبه در سن 53 سالگی از دنیا رفت.

در فوت طالب اختلاف شده است؛ عده ای گویند: چون عازم بدر گشت مفقود شد و خبری از او به دست نیامد. دسته ی دیگر اظهار می دارند: اسبش را به دریا انداخت و غرق شد، و بعید نیست كه قریش، چون از اسلام آوردن او و فال بد زدن او به مغلوبیت آنان آگاهی یافته اند وی را به قتل رسانده باشند، و سرگذشت او شبیه سعد بن عباده می باشد كه او را كشتند و گفتند: جنیان او را به تیر زدند!

2. عقیل: وی ده سال از برادرش، طالب، كوچكتر بوده است.

حضرت ابوطالب در میان اولاد خود عقیل را خیلی دوست می داشت، لذا



[ صفحه 117]



حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم در حق عقیل فرموده است: «انی لاحبه حبین حبا له و حبا لحب أبی طالب له» [1] ، من عقیل را از دو جهت دوست دارم: یكی از لحاظ خود عقیل، و دیگر از لحاظ اینكه ابوطالب وی را دوست می داشت. نیز گویند در میان عرب فردی مانند عقیل در علم نسب یافت نمی شد. جانمازی برایش در مسجد پهن می كردند و وی می آمد بر روی آن نماز می خواند، سپس مردم نزد او جمع می گشتند و در علم نسب و ایام عرب از او استفاده می كردند.

در آن زمان چشمان عقیل دیگر نابینا شده و همچنین مورد بغض مردم قرار داشت، چرا كه از نیك و بد مردم آگهی داشت.

عقیل نیز در حسن جواب معروف بود. نوشته اند: زمانی كه عقیل بر معاویه وارد شد، دستور داد كرسیها نصب كرده و اهل مجلس وی نیز حاضر بشوند. آن گاه معاویه از عقیل پرسید: مرا از لشگر من و لشگر برادرت، علی بن ابی طالب علیه السلام، آگاه كن! عقیل فرمود: هنگامی كه من بر لشگر برادرم عبور كردم، دیدم شب و روز آنها مثل شب و روز ایام رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است، لكن رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم در بین ایشان نیست؛ ندیدم احدی از ایشان را مگر آنكه مشغول نماز و عبادت بود. ولی چون بر لشگر تو گذر كردم، دیدم جمعی از منافقین به پیشوازم آمدند كه می خواستند شتر رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم را در شب عقبه رم دهند! سپس پرسید این كه در طرف راست تو نشسته كیست؟ معاویه گفت: او عمروعاص است. عقیل گفت: این همان كسی است كه شش نفر مدعی او بوده و هر كدام می گفتند كه این پسر من است، آخر الأمر شتركش قریش كه عاص بن وائل باشد بر همه غلبه كرد و او را به پسری خود گرفت!

آن گاه گفت: آن شخص دیگر كیست؟ معاویه گفت: او ضحاك بن قیس است.

عقیل گفت: این همان كسی است كه پدرش بزهای نر را به دیگران كرایه می داد تا بزهای ماده شان را با آن حامله كنند.

باز پرسید: آن شخص دیگر كیست؟

معاویه گفت: او ابوموسی اشعری می باشد.

عقیل گفت: او پسر سراقه می باشد.



[ صفحه 118]



وقتی كه معاویه دید، عقیل تمام اهل مجلس او را مفتضح و رسوا كرد، به فكر افتاد كه آنان را از این بدبختی نجات داده و خوشحالشان سازد. لذا رو به عقیل كرده و گفت: در حق من چه می گویی؟ عقیل فرمود: این سؤال را مكن.

معاویه گفت: حتما باید جواب بدهی!

عقیل گفت: حمامه را می شناسی؟

معاویه گفت: حمامه كیست؟

عقیل گفت: جواب شما همین بود كه گفتم! این را گفت و برخاست رفت.

معاویه نسابه ای را طلبید و از وی پرسید كه حمامه كیست؟

آن شخص گفت: اگر بگویم، در امانم؟ معاویه گفت: آری.

نسابه گفت: حمامه، جده ی تو، مادر ابوسفیان است كه در جاهلیت از زنان معروفه (فاحشه های نامدار) بود و بر بالای بام خانه اش پرچمی زده بود و از جوانها پذیرایی می كرد.

معاویه به اهل مجلس نگاه كرد و گفت: من هم با شما مساوی شدم، بلكه عیب و ننگ من از شما زیادتر شد! پس جا ندارد كه به من خشمناك شوید!

عقیل در سال پنجاه قمری [2] به سن 96 سالگی در مدینه ی طیبه درگذشت.

3. جعفر طیار: جعفر بن ابی طالب هم ده سال از عقیل كوچكتر بود و برای شناخت عظمت وی این گواهی حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلم كافی است كه فرمود: تو در خلقت و خلق و خوی شبیه من هستی. آن خلق و خویی كه در كتاب حكیم الهی چنین وصف شده است: (و انك لعلی خلق عظیم) [3] .

جعفر در جنگ موته فرمانده سپاه اسلام بود. گویند: جعفر بن ابی طالب در میدان جنگ از اسب پیاده شد و آن را پی كرد، و سپس پرچم را به دست گرفت و به سوی دشمن حمله برد. كفار نیز از هر طرف به او حمله ور شدند. آنان نخست دست راست جعفر را قطع كردند. جعفر پرچم را به دست چپ گرفت و مشغول كارزار گردید تا اینكه پنجاه زخم از جلو به بدن آن حضرت وارد شد؛ آن گاه دست چپ وی را نیز قطع كردند



[ صفحه 119]



و در همین موقع بود كه آن بزرگوار پرچم را با دو بازوی خود بلند كرد. آخرالأمر یكی از كفار با شمشیر ضربتی زد او را شهید نمود و پرچم سرنگون گردید.

موقعی كه جعفر علیه السلام از پای درآمد، هیچ یك از كفار، به جهت هیبتی كه در میدان جنگ از آن حضرت دیده بودند، جرأت نمی كردند نزدیك او بروند.

خلاصه، وقتی سر مبارك جعفر را از بدنش جدا كردند، لشكر كفر به طور دسته جمعی حمله كرده و نیزه ها خود را به بدن آن بزرگمرد الهی فرو بردند و جنازه ی مبارك وی را بر فراز نیزه ها بلند كردند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در این موقع در مدینه ی طیبه بالای منبر قرار داشت. پس از رفع حجابها، توجهی به میدان جنگ كرد و جعفر را با آن حال مشاهده نمود. در پی این امر، صورت مبارك خود را به جانب آسمان بلند كرد و فرمود: پروردگارا، پسر عموی مرا رسوا منمای!

لذا خدای توانا دو بال به جعفر عطا كرد كه در بهشت با فرشتگان طیران می نماید و به همین لحاظ است به آن جوانمرد بزرگوار، جعفر طیار (یعنی پرواز كننده) می گویند.

هنگامی كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم از شهادت جعفر بن ابی طالب آگاه شد، به منزل جعفر رفت و به زوجه ی آن حضرت - اسماء بنت عمیس - فرمود: فرزندان جعفر را حاضر كن! وقتی اسماء كودكان جعفر را حاضر كرد، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنان را بوسید و بویید و اشك از چشمان مباركش جاری شد.

اسماء گفت: یا رسول الله، مگر از جعفر خبری دارید؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: آری، جعفر شهید شده. اسماء مشغول گریه و زاری گردید...

بعد از این جریان، پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم دستور فرمود كه برای مصیبت زدگان و بازماندگان جعفر غذا تهیه نمایند، زیرا آنان مشغول عزاداری بودند و به فكر آب و غذا نبودند [4] .

مرحوم حاج هاشم خراسانی در كتاب منتخب التواریخ می نویسد: قبر مطهر جعفر بن ابی طالب علیه السلام در مؤته می باشد كه تا بیت المقدس دو منزل فاصله دارد. نیز همو می نویسد: جعفر بن ابی طالب در موقع شهادت، چهل و یك سال از عمر شریفش



[ صفحه 120]



گذشته بود.


[1] منتهي الآمال: جلد 1 صفحه ي 152؛ سيره ي حلبي: جلد 1 صفحه ي 304.

[2] منتهي الآمال: جلد 1 صفحه ي 152.

[3] سردار كربلا: صفحه ي 112.

[4] سرگذشت حضرت قمر بني هاشم عليه السلام: صفحه ي 151.